?...Who

سلام خوش آمدید

مترسک تکانی خورد. اما درد، اجازه برخاستن به او نمیداد. دردی از دست راستش تیر کشید. دستش شکسته و روی زمین افتاده بود. پاهایش دیگر توان نگه داشتنش را نداشتند. هنوز، خستگیِ شکستن دار در وجودش باقی مانده بود. نگاهش را به اطراف چرخاند. به طناب هایی که روزی بند هایش بودند. به چوب هایی که از تنش جدا شده بودند. به تکه هایی از خودش، که حالا در میان خاک پراکنده بودند.

با زحمت با نیرویی که برایش باقی مانده بود، سمت آنچه ازخود باقی مانده بود رفت. چوبی برداشت. فرسوده و شکسته، اما هنوز قابل استفاده بود. طنابی که روی دست شکسته اش بود را به سختی باز کرد. و با هر زحمتی که بود با دستی لرزان، از همان چیز هایی که زمانی بندش بودند. دستی تازه برای خود ساخت. نه مانند همان قبلی؛ اما دستی که خودش ساخته بود.

شب عمیق تر شده بود. اینبار مترسک، برای اولین بار چیزی داشت که نه به او داده شده بود، نه از او گرفته شده بود. بلکه خودش آن را ساخته بود. اما پاهایش هنوز شکسته بودند. هنوز ناتوان بود؛ از برداشتن اولین قدمش. روی زمین افتاده بود. اما نمی خواست این پایانش باشد.

برگشت سمت دیگری که چوب هایش هنگام سقوط شکسته بودند. به سمت آنها خزید. به سمت طناب هایی که روزی بند بودند، اما حالا، شاید راهی برای آزادی.

طناب ها را به سختی باز کرد . چوب را برداشت. طناب پوسته اش را فشرده، و روی آن ردی از خود انداخته بود. چوب را سمت پای شکسته اش گرفت. طناب را گره زد، کشید، محکم کرد. اولین پا نه کاملا بی نقص اما پایی که خودش ساخته بود. دومین پایش کمی لرزان تر، اما زاده انتخاب خودش بود. با زحمت ایستاد. پاهای تازه زاده شده اش، هنوز بیگانه بودند. اما توان نگه داشتنش را داشتند.

او دیگر همان مترسکی نبود که در مزرعه ایستاده بود. نه همان که سقوط کرده بود. او اکنون چیزی متفاوت تر بود.

نه تنها از گذشته اش، بلکه از هر تعریفی که به او تحمیل شده بود.

سکون، جایش را به حرکت. وابستگی، به انتخاب؛ و انتظار، به تصمیمی که تنها متعلق به خودش بود.

پایش را روی زمین حرکت داد. اولین قدم را برداشت و حرکت کرد.

  • [مَنِ دَرون]

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
?...Who

🍃...And in the end,we all will become stories